
گاهی کوچکترین دستها، بزرگترین هدیهها را میدهند
در میان شلوغی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، پسرکی با چشمانی براق و قلبی پر از مهربانی، قصهای ساخت که هیچکس فراموشش نخواهد کرد. نه برای خودش کتاب میخواست، نه برای همکلاسیاش؛ بلکه میخواست برای کسانی که بیشتر از همه دوستشان داشت _ پدر و مادرش _ هدیهای بخرَد که ارزشش از هر چیزی در نظر او بیشتر بود؛ یک کتاب!